پایگاه خبری تحلیلی ابصارخبر اردبیل ۰۳:۳۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۰
مدرس حوزه و دانشگاه نوشت؛

امام خمینی؛ احیاگری از دل سنّت

مهمترین قسمت پروسه احیاگری سنتی امام خمینی (ره)، را می توان باز تعریف مفهوم "ولایت فقیه" و ساختن سیستمی تحت عنوان حکومت اسلامی در عصر غیبت امام معصوم دانست.

به گزارش ابصارخبر،حجت الاسلام ابراهیم پورحسین مدرس حوزه و دانشگاه در تازه ترین یادداشت خود به مناسبت آغاز 38 امین بهار انقلاب نوشت؛در کشور ما پدیده احیاگرایی دو خاستگاه متفاوت دارد: یکی جریان برخاسته از روشنفکری و دیگری جریان احیاگری دینی برخاسته از عالمان دینی (سنت) است.بنابراین، دو جریان پروژه احیای دین را رهبری می‏کنند. برای روشنفکری دینی، احیاگرایی بخشی از پروژه بزرگتر «سازگاری دین با مدرنیته» است. براساس این رویکرد، احیای دین به نوعی با بحث سازگاری با مدرنیته پیوند می ‏خورد. دغدغه اصلی روشنفکری دینی آن است که دین در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد بر اساس این جریان مبنا اینست  که دین باید برای جهان جدید از نو ترجمه گردد و در مواجهه با خرد عصر، باز تفسیر شود.

اما برای عالم دینیِ احیاگر، مدرنیته محور نیست؛ لذا بحث سازگاری دین با مدرنیته مطرح نیست:«هی دم از غرب چقدر می‏زنید! چقدر میان تهی شدید! باید احکام اسلام را با غرب بسنجیم! چه غلطی است!»(امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۳۴۶). بلکه تلاش این جریان، این است که اسلام به بهترین گونه در شکل‏بندی جهان مدرن حضور یابد. نه تنها جایی در جهان مدرن برای نفس کشیدن داشته باشد، بلکه جهان متناسب با انگاره‏های دین شکل گیرد. این دین نیست که باید از نو تفسیر گردد، بلکه جهان مدرن باید از نو ساخته شود: «قانون اسلام می‏خواهد سرحدات را از جهان برچیند و یک کشور همگانی تشکیل دهد» (امام خمینی، ولایت فقیه، ص۶۳).

امام خمینی(ره) را که از جریان عالمان سنتی دین برخاسته است می‏توان به‏ عنوان سرسلسله احیاگران دین شمرد؛مهمترین قسمت پروسه احیاگری سنتی امام خمینی (ره)، را می توان باز تعریف مفهوم "ولایت فقیه"  و ساختن سیستمی تحت عنوان حکومت اسلامی در عصر غیبت امام معصوم دانست. اگرچه ولایت فقیه برای نظام فقهی شیعه اثنی عشری مفهومی آشناست و کاربرد این مفهوم فقهی در ابواب مختلف فقه شیعی قابل رصد و بررسی است. اما برداشت امام خمینی (ره) از ولایت فقیه متفاوت است. تفاوتی که امام خمینی را در ردیف احیاگران دینی معاصر قرار می دهد.


ولایت فقیه تقریبا اصلی پذیرفتنی میان همه فقیهان عصر اخیر است. تفاوت، تنها بر سر درک مفهوم ولایت و گستره آن است. این گستردگی و فراخیِ مفهوم، از «ولایت بر صغار و دیوانگان» شروع می‏شود و تا «ولایت بر فرزانگان» ختم می‏گردد (عبداللّه جوادی آملی، نشریه حکومت اسلامی، ص۵۰ـ۸۰). در مورد اینکه حدود و اختیار فقیه به عنوان نائب امام معصوم (ع) در زمان غیبت تا چه حد است، اختلاف‏نظر بسیار است.

با کم‏ نمودن قدرت فقیه و اقتدار فقه و توانایی آن، نمی‏توان پروژه احیاگری را که مدعی نوسازی جامعه و دینی کردن جامعه است به پیش برد. لذا ولایت فقیه با «نقش حداقلی» که بسیاری از فقیهان برای آن قائل شده ‏اند، نمی‏تواند اهداف احیاگرانه را دنبال کند. از این‏رو نظریه ولایت فقیه امام، به صورتی جدید به شکل یک تئوری سیاسی درآمد که در آن فقه می‏خواهد زندگی مردم را سامانی مجدد دهد و فقیهِ عالم به آن باید در رأس حکومت قرار گیرد.

امام با توجه به تجارب سیاسی و عملی خود، به این درک رسیدند که تنها با همطراز نمودن اختیارات فقیه با پیامبر و ائمه معصومین (ع) است که فقه می‏تواند همچنان به عنوان برنامه ‏ای احیاگرایانه مورد توجه قرار گیرد: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمی‏تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست» (امام خمینی، صحیفه نور، ص۱۰۰). تنها با کسب اختیارات مطلق توسط فقیه است که «دین حداکثری» می‏تواند به حیات خود ادامه دهد. با شکست فقه و محقق نشدن شریعت، دین به حاشیه رانده خواهد شد. احیای دین به احیای شریعتِ آن وابسته است. بنابراین در دیدگاه امام هر نوع جریانی که به تضعیف قدرت فقه و فقیه بینجامد، نمی‏تواند جریانی احیاگرایانه قلمداد شود.
 
مساله دیگر حائز اهمیت در باب احیاگری امام اینست که دیدگاه امام در احیای دین، دیدی عمل‏گرایانه (پراگماتیستی) است. بر این اساس دین هنگامی احیا می‏شود که در زندگی اجتماعی مردم حضور یابد و بالاتر از آن، ثمره‏ای ملموس داشته باشد؛ مسائل بشری را حل کند؛ زندگی اجتماعی را جهت دهد، و از حکومت تا زندگی خانوادگی دخالت نماید. هرگاه چنین هدفی صورت گیرد در اعتقاد امام دین احیا شده است: «باید سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ وخم‏های اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد» (امام خمینی، صحیفه نور، ص۶۱)
وی در ادامه یادداشت خود به نظرات اهل نظر و دیدگاه های نقدگونه دوستان در خصوص یادداشت خود (راندن همه روشنفکران به یک چوب کار خطایی است؛ امثال جلال آل احمد که به طور کلی با مدرنیسم و جهان غرب مشکل ماهوی دارند و راه نجات را نه در تفسیر اومانیستی از هستی و نه نگاه منفعل سنتی که در حوزه های علمیه بود، بلکه در برداشتی نوین از متون دینی (نت لزوما هرمنوتیک و پلورالیستی) برای به صحنه کشاندن دین می دانند.) اشاره کرده و نوشت:البته حقیر به طور کلی با کلمه "روشنفکر" به سان آل احمد مخالف م، لکن جهت امکان مفاهمه ناگزیر از استعمال این لغت ایم.

در اینکه که آل احمد متاثر از نگاه های هگلی و دیالکتیکی است ، مناقشه ای نیست . اما نگرش اقتصادی و مارکسیستی داشتن به تحولات جهان در آغاز سده چهاردهم خورشیدی نباید منجر به غیردینی خواندن آنها شود. چنانکه بعدها نیز کسانی مانند سید حسین نصر، جواد طباطبایی، بشیریه و ملکیان نیز نگاهی شبه آل احمدی داشتند.
اما اجمالا نگاه حضرتعالی به مقوله روشنفکری مستحسنه و جای مناقشه ندارد.

باختصار باید عرض بکنم که مفهوم روشنفکر با مفهوم روشنفکر دینی متفاوت است. مرحوم جلال آل احمد در عِداد روشنفکرهای غیر دینی دسته بندی می شود. یعنی اگرچه نگاه او به مسائل اجتماعی روشنفکرانه بوده است اما هیچگاه نگاه سیستماتیکی به مسائل مذهبی نداشته است و نوعا نقد های این دسته از روشنفکران بر اساس استدلالهای استحسانی و ذوقی و یا با محوریت قرار دادن مسائل اخلاقی بوده است. حتی گاها احمد شاملو هم در برخی سخنرانی هاش بعضی از مسائل سنت را به چالش کشیده است اما با نگاه برون دینی به عناصر دینی. در سوی دیگر روشنفکر دینی قرار دارد. روشنفکر دینی کسی است که کلیت تفکر دینی و نگاه دینی را پذیرفته است اما نقدهای جدی نیز به شاکله قرائت مرسوم از مفاهیم دینی نیز دارد. و در عین حال نقدهای او از یک نظام فکری تبعیت می کند که در آن نظام جایگاه تعقل و اندیشه بسیار مهم و ویژه است. دکتر عبدالکریم سروش، دکتر علی شریعتی، دکتر مجتهد شبستری،و .‌‌.. از این دسته اند.
برای نمونه پدر مرحوم شریعتی یک آدم مذهبی مکلا بود که از قدیم الایام در مشهد تفسیر قرآن می گفت. در تفسیر آیه قرآن که درباره معجزه شکافتن دریا توسط حضرت موسی است( و اذ فرقنا بکم البحر فانجیناکم و ..‌) برای اینکه این واقعه را به زعم خود برای عقول قاطبه مردم قابل فهم می کند می گوید که شکافته شدن رود نیل عبارت بود از جزر و مدّ آب رودخانه.  وقتی بنی اسراییل با موسی می خواستند رد بشوند آب سطح رودخانه پایین آمد و وقتی نوبت عبور فروعونیان شد رودخانه طغیان کرد.
این نگاه به مفاهیم و عناصر دینی نگاه روشنفکران دینی بوده است ک در عین حالی که کلیت دین را پذیرفته است نگاه متفاوتی به آن دارد.

انتهای پیام/