پربازدیدترین ها

کد خبر: 1576 ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۴

یادداشت

شکوه من از این زنجیر دست پا گیر دنیاست

این منم پس از چهل روز میهمانی بیابان ، جهالت ، انحراف ، خیانت ، اشک ، مرگ و این تویی پس از چهل روز خاموشی اما چه طوفانی کردی!

شکوه من از این زنجیر دست پا گیر دنیاست

شکوه من از زنجیرهایی که حرم خدا را همچون بند تسبیح شده بود نیست، شکوه من از این زنجیر دست پا گیر دنیاست ، چه دنیایی ، دنیای پس از حسین .

از چه بگویم تو خود با رأس بلندت، آسمانی از حضور بودی. از آتش، از زنجیرها، سیلی‏ها، گوش‏ها و گوشواره‏ها، خارها  تازیانه ‏ها، بیابان‏ها، شهرشوم شام، شیطان و شیطان پرستان، زغال‏ها، طعنه ‏ها، خرابه‏ ها ................... تو بگو از نیزه ‏ها، شمشیرها، تیرها، سنگ‏ها،خنجرها، انگشترها، پیراهن‏ ها، فراز نیزه‏ ها، تنورها، قرآنها، خیزران‏ ها، تشت‏ ها......

هنوز گرم تماشاي حرّم كه قلم، عنان دلم را مي گيرد و به نقطه اوجي ديگر مي برد. صداي «مسلم بن عوسجه» را مي شنوم كه مي گويد:«اگر ما را سلاح نباشد، با سنگ مي جنگيم». و قامت پر فروغ « برير بن خضير همداني» در قاب قلبم مي نشيند كه با شب ديجور ظلم مي ستيزد...

در اطراف بزرگترين روز حماسه قدم مي زنم كه ناگاه مشكي پر از آب ، در ذهنم شتك مي زند! اسبي پاره اي از نور را برخود دارد كه از نهر، فراز مي آيد و گرگهايي چند ، پي  يكديگر مي بينم كه در دايرهاي از خون مي رقصند و بر پيكره صحرا ، خطي به يادگار ، نشانه مي گذارند! نافع ، شوذب ، عابس ، عون ، وهب ،...همه و همه صف كشيده اند و بر خنجر بوسه مي زنند! به ديدار يك گل سرخ محمدي مي روم كه غنچه اي پر پر را بر سينه مي فشارد ، وخورشيدي را مي بينم كه در خون نشسته است!...

اندكي به خود مي آيم . شب ، لباس عزا بر تن دارد .از تكيه كلماتم  صداي  نوحه خواني مي آيد. واژه هايم همه سياه پوشيده اند.جمله هايم  جملگي بر سينه مي كوبند و «حسين، حسين»مي گويند....

به قول شیخ مفید و شیخ طوسی اربعین روز بازگشت اهل بیت امام حسین(ع) از شام به مدینه و روز ورود زائران حضرت به کربلا جهت زیارت امام حسین(ع) است.

صفوان بن مهران جمال می گوید: خداوندا من شهادت می دهم که حضرت امام حسین (ع) جان را درراه توتقدیم کرد تا بندگان تو را ازجهالت وبی خبری رها سازد وازحیرت وسرگردانی وگمراهی نجات دهد.

کسی که با ریختن اشک ، محبتش را به امام حسین (ع) نشان می دهد، یا باخواندن زیارت نامه، هدیه ای نثار         می کند.مثل فقیر تهی دستی است که در بارگاه پادشاهی باعظمت تر از سلیمان، تحفه ای ناچیزآورده تا سلیمان او را از همه چیز بی نیاز کند.

دلنوشته: رضا ندائی دانشجوی کارشناسی ارشد

دانشگاه آزاد اسلامی اردبیل